خبرایران: «منصوره شریفزاده» داستان نویس ادبیات کشورمان گفت: من معتقدم كه جامعه ما، جامعهای مرد سالار است. البته ما زنها باعث شكلگيری اين موقعیت هستيم زيرا زنهای ايرانی هميشه به تكيهگاه نيازمندند و اين رفتار به ما منتقل شده است و انگار نمیتوانيم روی پای خودمان باشيم. از آن زمان كه من شروع به نوشتن كردم اينطور بود اما شايد در حال حاضر فضا بهتر شده باشد
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرایران، بیستوششمین نشست «عصر تجربه» با حضور «منصوره شریفزاده» داستان نویس ادبیات کشورمان ،علاقه مندان ادبیات و اصحاب رسانه عصر يكشنبه هشتم دی ماه در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد.
دراین نشست «منصوره شریفزاده» طی سخنانی اظهارداشت: من تولد 1332 در تهران هستم و تحصیلاتم را در مقطع کارشناسی ادبیات انگلیسی و کارشناسی ارشد ادبیات تطبیقی خواندم و رساله دکترایم نیز درخصوص ادبیات تطبیقی گذراندم و عضو هیئت علمی و استادیار دانشگاه شدم.
وی در خصوص پیشینه داستان نویسی خود نیز ابرازداشت: پیشینه داستان نویسیم به دوران کودکی و سپس دوران تحصیل در مدرسه و در دانشگاه برمی گردد. در پژوهشگاه علوم انسانی هم تحصیل و هم تدریس مشغول بودم، با توجه رشته تحصیلی ام که ادبیات انگلیسی، تطبیقی و داستان نویسی بود، تعدادی از آثار را علاقمند بودم ترجمه کنم و با خود فکر می کردم آثار خوب خارجی هم هست که ترجمه نمی شوند و مخاطبان به آنها دسترسی ندارند که به زبان اصلی این کتابهارا بخوانند.
شریفزاده تصریح کرد: به همین خاطرشروع به ترجمه کتاب کردم و سعی کردم اینها را به اصل کتاب نزدیک کنم تا مخاطبان با جذابیت داستان و با تکنیک هایی آشنا شوند، دیده بودم که برخی مترجمین مخصوصا در داستان و رمان بخشی یا بخشهایی را حذف می کنند و براحتی از برخی تصاویر عبور می کنند، برای نمونه کتابی را تهیه کردم که وقتی ترجمه را با کتاب اصلی مقایسه کردم دیدم مترجم یک فصل بلندی را از کتاب حذف کرده بود و یادم هست در مقطع دبستان که پدرم سفر رفته بود و دلتنگ پدر بودم، تخته سیاه کوچکی داشتم و مسئله ام را درآن می نوشتم و دلتنگی برای پدرم را در قالب چند خط شعر نوشتم که بعد مادرم دید و گفت چه کسی نوشته و من هول شدم گفتم خواهرم نوشته و مهمان هم داشتیم که همه خوشحال شدند و کلی خواهرم را تحویل گرفتند و او هم چیزی نگفت.
این داستان نویس ادبیات کشومان عنوان داشت: از دوران کودکی شعر می گفتم و این به خاطر آشنایی با شعر پروین اعتصامی و حافظ بود. مادرم کتاب شعر پروین اعتصامی و حافظ را به عنوان جایزه برایم خریده بود که می خواندم و خاطراتم را هم در دفترچه ای می نوشتم. در دوران نوجوانی و جوانی، دایی ام که دانشجوی مهندسی معماری بود مرا با شعر نو آشنا کرد و از همانجا با رمان آشنا شدم، اولین کارم را با داستایوفسکی شروع کردم ،همه داستانها را می خواندم و سعی می کردم هر اتفاق جالبی را که می افتاد یادداشت کنم. به همین خاطر معتقدم که نویسنده نوقلم باید وقت بگذارد و ادبیات کلاسیک خودمان را بخواند و داستان کوتاه بنویسد وبا آثارکوتاه خود و قلم اش را محکی بزند.
وی خاطرنشان کرد: برای اینکه نوشتن را جدی بگیرند، برای اینکه دایره واژگان نوقلمان بالا برود داستان های داخلی و خارجی را بخوانند و باهم مقایسه کنند خیلی چیزها یاد می گیرند. ادبیات تطبیقی این ویژگی را دارد که هنگام مقایسه تفاوت ها و علت جذابیت آنها را بشناسند، خوشبختانه داستانها هم به نثر هست و هم تمام معانی لغات زیرآن داستان آمده است.تاکیدم بر یادگیری و کلاسها و کتاب هاست که خیلی کمک می کند.
مترجم «اطلسىهاى لگدمال شده» افزود: کار ارزشمند باشد حتما دیده می شود و داستان خوب داستانی است که در ذهن مخاطب ماندگارشود. نویسنده باید کمی وقت بگذارد و آثارش خودش را هم بخواند ببیند چقدر جلو هست و کجا قرار دارد و من به جوان ها، آثار و نقد های آنها اعتماد دارم و می پسندم، اما سابقه ذهنی به ما می گوید چند مترجم کارشان بهتراست آثار اینها را ترحیح می دهیم که بخوانیم. به همینگوی به خاطر موجزگویی و فشرده نویسی علاقه داشتم، شعرش شعر نو بود و مسائل روز را بیان می کرد، حرف خود را خیلی صریح نمی گفت. شعرهایش مثل حافظ معمولا چند لایه بود. متاسفانه در سال های اخیر نویسندگان زن کمی دلسرد شده اند که این به نظرم خوب نیست و باید به انزوا رفتن نویسنده می شود. در سالهای اخیر برخی نویسندگان زن دلسرد بودند و نمی نوشتند، البته یک زن نویسنده هم مشکلات خاص خود را دارد.
شريفزاده در پاسخ به اين پرسش كه «چرا داستانهای وی در جامعهای مرد سالار روايت میشود؟»، تاکید کرد: من معتقدم كه جامعه ما، جامعهای مرد سالار است. البته ما زنها باعث شكلگيری اين موقعیت هستيم زيرا زنهای ايرانی هميشه به تكيهگاه نيازمندند و اين رفتار به ما منتقل شده است و انگار نمیتوانيم روی پای خودمان باشيم. از آن زمان كه من شروع به نوشتن كردم اينطور بود اما شايد در حال حاضر فضا بهتر شده باشد و من هيچگاه خاص نويسی نكردهام و آنچه با گوشت و پوستم در جامعه لمس می كنم، مینويسم. جامعه و آنچه در آن رخ میدهد بر نويسنده تاثير میگذارد و من نيز با تاثيراتی كه از جامعه میگيرم، مینويسم. به اعتقاد من، نويسنده به ندرت قادر است خود را از اين فرهنگ غالب جدا كند.
وی یادآورشد: جلسات نقدی كه از سوی تعدادی از زنان نويسنده در دهه 70 برگزار میشد و تا پيش از دهه 70، خانمهای نويسنده به آن صورت جدی گرفته نمیشدند و نقدی روي آثار آنها، حتی اگر اثری تاييد شده بود، نوشته نمی شد و با لحن خاصی میگفتند كه «خانمه؟» اما بعد از تشكيل جلسات نقد، كار بانوان نویسنده پا گرفت. بنابراین رويايم اين است كه روزی موقعيتی داشته باشيم كه كارهايمان به زبانهای ديگر، حداقل انگليسی ترجمه شود و در كشورهای ديگر ديده شود. حيف است كه نويسندههای ما از اين موقعیت و امكان بیبهرهاند. متاسفانه دست نويسندههای ما بسته است.
این نویسنده در پایان گفت: متاسفانه در کشورما در توان نويسنده نيست كه اثرش را به زبان انگليسی ارايه دهد. در واقع اگر هم به زبان ديگری بنويسد در نشر مشكل پيدا میكند. ناشر خصوصی نيز توان ترجمه آثار و ارايه آنها را ندارد. پس تنها با حمايت دولت اين امر محقق میشود. شايد اين كار هزينه بردار باشد اما در ادامه، تمامی هزينهها برمیگردد. من معتقدم كه بايد اين تلاش هرچه زودتر انجام شود. شايد تا امروز ضرورت اين مساله احساس نشده است اما بايد مطرح شود تا گرهگشايی انجام شود و نویسنده هم بتوان در جهان ادبیات خوداش را برای مخاطبان مطرح کند.