روح الله حجازی به حکم فیلم هایش دغدغه تزلزل کشش های عاطفی و شکنندگی روابط میان زن و مرد را دارد.پیرنگ اصلی دو فیلم اخیر حجازی مشترک است.زنان و مردانی که به یکدیگر اعتماد ندارند و در عین حال خود در معرض وسوسه های انسانی قرار گرفته اند.
خبرایران: در جهان سینمایی فیلمساز، خانه هایی هستند که روی آب بنا شده اند.نخستین نمای فیلم که تیتراژ روی آن می آید،انعکاس تصویر خانه خانواده محمودی بر آب حوض سنتی وسط خانه را می بینیم.تصویری که با حرکت آب مغشوش می شود و خانه ای از پای بست ویران را القا می کند.این نماد می رسد به آنچه در ذهن آدم های داستان که در این خانه لرزان حضور دارند.همه آدم ها چه میهمان و چه میزبان رازی دارند و چیزی را از دیگران مخفی می کنند.فیلم دنبال کشف این رازهاست.
زندگی آقای محمودی و بانو آدم هایش را با همه وسوسه ها و راز ها و دروغ هایشان مقابل مخاطب به نمایش می گذارد.به نظر می رسد حجازی همان مولفه های فیلم قبلی اش "زندگی خصوصی آقا و خانم میم" را در قالب پیرنگی دیگر ریخته،فقط به لحاظ تکنیکی در کارش پیشرفتی محسوس دیده می شود.میزانسن و دکوپاژ ها پخته تر شده اند و مقداری هم بر عمق نگاه فیلمساز به موضوع افزوده شده است.از این منظر می توان " زندگی آقای محمودی و بانو" را گامی رو به جلو دانست.
رنگ قالب فیلم آبی است. رنگی که سرمای روابط میان آدم های قصه را تشدید می کند.نکته ای که پیداست در طراحی لباس به آن اندیشیده شده است.هرگاه رنگ های گرم وارد قاب تصویر می شود ، تنش بالا می گیرد و به سرعت با واکنش منفی آدم ها روبرو شده و از میدان دید بیرون می رود.این بازی درست و متناسب با رنگ ها که نه فقط در لباس ها بلکه در تزئینات خانه و حتی خودروی گران قیمتی که رامتین و ساناز با آن وارد خانه خانواده محمودی می شوند هم قابل ردیابی است.
در فیلمی مثل " زندگی..." که می توان آن را در رده درام های روانشناسانه دسته بندی کرد ، شخصیت پردازی نقشی مهم و محوری دارد.شخصیت پردازی ها در فیلمنامه علی طالب آبادی عمق و بعد بیشتری یافته اند.هر چند شخصیت های کاملی نیستند اما دستکم کد ها و اطلاعاتی برای پردازش به مخاطب می دهند.نکته ای که با بازی های متوازن گروه بازیگران تقویت شده است.شاید فقط بتوان به اندکی اغراق حمید فرخ نژاد هنگام غیرتی شدن و دراندن چشم ها بیش از حد لزوم ( که وجهی طنزآلود به این رفتار تکرار شونده می بخشد) اشاره کرد.هنگامه قاضیانی با شناخت درست از مختصات رفتاری و شخصیتی زن میانسال مذهبی که نامش محدثه است، یکی از بهترین بازی های کارنامه حرفه ای اش را ارائه می دهد.ترانه علیدوستی هم به خوبی از پس تصویر کردن شخصیتی مرموز و رها از برخی مناسبات عرفی برمی آید و انگار برای ایفای نقش رامتین ، سینمای ایران جز پیمان قاسم خانی گزینه مناسب و قانع کننده دیگری در اختیار ندارد.
حجازی در دو فیلم اخیرش می کوشد تحلیلی جامعه شناسانه و روان شناختی از پنهان کاری های رایج در جامعه ، با تعریف و ویژگی هایی یکسر متفاوت از آنچه مثلا اصغر فرهادی در فیلم هایش به نمایش می گذارد را به مخاطب عرضه کند.او می کوشد رنگی از واقع بینی را به روایت هایش از زندگی لرزان گروهی از مردم این روزگار بپاشد.از آنجا که خانواده آقای محمودی وجهی مذهبی تر از خانواده میم در فیلم قبلی دارند ، به نظر می رسد حجازی به واسطه شناخت بیشتر از این قشر ، تحلیل درست تری از مناسبات انسانی این شخصیت ها به تصویر کشیده است.آنچه در این فیلم به عنوان مولفه ای تازه مطرح شده بحران میانسالی و عوارض روحی و ذهنی آن در خانواده ای به ظاهر خوشبخت است.
فیلم تحلیلی نزدیک به واقعیت از موضوع دستمالی شده و تکراری تقابل سنت و مدرنیته در ساختار خانواده ایرانی ارائه می دهد اما برخی کاستی ها در مسیر گسترش پیرنگ روایتی اندکی از تاثیر گذار این نگاه نو کاسته است.نوع رابطه میان منصور و ساناز ، که جایی می گوید آخرین بار که او را دیده کودکی بیش نبوده تا امروزکه زنی جوان است یکی از همین دست انداز های مبهم و جانیفتاده چینش روابط آدم های قصه به نظر می رسد. یا در جایی از فیلم منصور که هنوز رامتین را از نزدیک ندیده چگونه برای ساناز ویژگی های شخصیتی رامتین را توضیح می دهد. این سئوال های کوچک تداوم قصه و حفره های کوچک فیلمنامه ای به رخ می کشد.فیلم "زندگی ..." در بحث فیلمبرداری هم از جمله نمونه های شاخص سینمای ایران در میان فیلم های سالیان اخیر است.قاب بندی های شکیل هومن بهمنش که در مواقع لزوم تزتزل و حس نااستواری حاکم بر میزانسن ها را درک کرده و جنس دیگری از تصویر را ارائه می دهد از نکات فنی و قابل ذکر "زندگی مشترک آقای محمودی و بانو" است.